پرونده ی سکولاریسم
دکتر یوسف قرضاوی
در برخی از کتابهایم از جمله کتاب الثقافه العربیه والاسلامیه بین الأصاله والمعاصره –یادآور شده ام که پاره ای از موضوعات وجود دارند که پرونده ی آنها بایستی بسته شوند ،زیرا بحث و برسی آنها خاتمه یافته و درست و نادرست آنها روشن گردیده و حق معلوم سده و برای بینایان سپیده ی صبحدم دمیده است .از این به بعد هیچ لزومی ندارد که بیش از این خود را به آنها مشغول نماییم و مدام بر گرد خویش بچرخیم .امروزه ما بیش از هر زمانی دیگر نیازمند آن هستیم که وقت و تلاش و اندیشه ی خود را به قضایا و مسایلی مشغول بداریم که به برسی و تحقیق عمیق هرچه بیشتر ما نیاز دارند .و برای تحققشان به تعاون و همکاری یکدیگر احتیاج داریم .زیرا عمر ما کوتاه تر و گرانبهاتر از آن است که آن را برای توضیح واضحات و ایجاد موجود و گسترش گسترش یافته به هدر بدهیم .
پرونده ی سکولاریسم
یکی دیگر از پرونده های که ضرورت دارد بسته شود و همچنان که دکتر کمال ابو مجد در گرد هم آی اسلام و ناسیو نالیسم عرب خاطر نشان شده –پرونده ی علمانیت یا سکولاریسم است که خواهان کنار گذاشتن دین از واقعیت های زندگی اجتماعی است .
در واقع نشو و نمای علمانیت در ممالک غیر اسلامی و در شرایطی ویژه و میان ملت های غیر مسلمان صورت گرفته است .
غرب برای رویاروی با سلطه ی کلیسا و پدران روحانی بود که پرچم سکولاریسم را بدست گرفت .سلطه ای که از رکود و جمود در برابر اندیشه های نو گرای حمایت کرد و با نادانی و جهالت بر علیه دانای و دانش دست به یکی نمود و برای سرکوبی مردم با پادشاهان همکاری کرد و بر علیه مستمندان و زحمتکشان با ثروتمندان و زمینداران دست دوستس داد .
اما ما مسلمانان پدیده ای همچون پاپ و پدران روحانی و رجال دین که هر چه را که بخواهند با استدلال به حق الهی روا و هرچه را که نپسندند با همان دلیل ناروا نمایند نداریم .
من در یکی از تحقیقات خود گفته ام که :پدیده ی سکولاریسم غرب برای اندیشه ی فلسفی خود از همان عصر ارسطو دارای توجیهات و بهانه های بوده است .ارسطوی که معتقد بود :خداوند کاری به کار نظام هستس ندارد و به چیزی از آن آگاه نیست و تدبیر ئ ادارهاش را انجام نمی دهد .و همچنین این تز و تئوری دینی او که ظاهر آن بیانگر آن است که عرصه ی زندگی را میان خداوند و پادشاه تقسیم نمود و کار خدا را به خدا و کار قیصر را به قیصر سپرده است .
اما از نظر ما مسلمانان علمانیت و سکولاریسم پدیده ای است ضد دین و ضد اندیشه و ضد مصالح مردم مسلمان .و در اندیشه آن است که امت اسلامی را از توانها و انرژیهای متراکم که عقیده راهنمای و شریعت اداره اش را بر عهده دارند –خلع و محروم نمایند و از انفجار آزادی بخش آن جلو گیری کند .
برخی از کشورهای اسلامی پدیده ی سکولاریسم را تجربه کرده اند .و با بهره گیری از قدرت و حاکمیت و شلاق و سرکوب –و به بهانه ی رسیدن به تمدن غرب و دنیای متمدن –مردم را ناتوان و تسلیم خود گردانیده اند آیا به راستی آنها پس از سالهای طولانی به تمدن و پیشرفت دست یافته اند ؟!
بارزترین نمونه ی آن را در ترکیه «اتاترکی »میبینیم که از همه چیز غرب حتی بر سر نهادن کلاه و جلوگیری از حجاب تقلید می نمایند .احکام قطعی شرع مانند احکام ازدواج و طلاق و میراث و مسائل خانواده تعطیل گردانیده و نسلهای را با فرهنگ و تاریخ خود حتی الفبای عربی بیگانه نموده و حروف لاتین را بر آنان تحمیل کرده است .
و همه ی ارتباطهای خود را با جهان اسلام به طور عام و به ویژه با کشور های عربی قطع نموده تا جای که گفتن اذان به زبان عربی را جرم و مرتکب آن را مجرم قلمداد نموده است .
اما چه دستاوردی را داشته و چه نتیجه ای را گرفته اند ؟!
علی رغم حذف تعلیم و تربیت اسلامی از ساختار آموزش و پرورش و از رسانه های گروهی نتوانسته ریشه ی اسلام را بر کند و اکثریت مردم در گیر و دار و رویاروی میان ظاهر و حقیقت و برگ و ریشه و حاضر و گذشته و واقعیت و عقیده به زندگی دینی خود ادامه داده اند .
ترکیه ی پرچمدار سکولاریسم کارش به جای رسیده است که یکی از خانمهای نویسنده ی ترک در بیان واقعیت کشور ترکیه می گوید ::«مازمانی در میان کشورهای شرقی حرف اول را می زدیم .اما اکنون در میان کشورهای غربی در آخر صف ایستاده ایم »
حتی غرب –علی رغم آنکه ترکیه برای آنکه خود را در دامان آن بیندازد از هیچ ریسکی فروگذار نمی کند –تا کنون به آن به عنوان عضوی از جامعه و تمدن اروپا اعتراف ننموده و به همین خاطر حاضر به پذیرش عضویتش در بازار مشترک اروپا نگردیده در همین رابطه رئیس جمهور آلمان گفته است :ترکیه به تمدنی غیر از تمدن اروپای تعلق دارد !
دکتر یوسف قرضاوی
در برخی از کتابهایم از جمله کتاب الثقافه العربیه والاسلامیه بین الأصاله والمعاصره –یادآور شده ام که پاره ای از موضوعات وجود دارند که پرونده ی آنها بایستی بسته شوند ،زیرا بحث و برسی آنها خاتمه یافته و درست و نادرست آنها روشن گردیده و حق معلوم سده و برای بینایان سپیده ی صبحدم دمیده است .از این به بعد هیچ لزومی ندارد که بیش از این خود را به آنها مشغول نماییم و مدام بر گرد خویش بچرخیم .امروزه ما بیش از هر زمانی دیگر نیازمند آن هستیم که وقت و تلاش و اندیشه ی خود را به قضایا و مسایلی مشغول بداریم که به برسی و تحقیق عمیق هرچه بیشتر ما نیاز دارند .و برای تحققشان به تعاون و همکاری یکدیگر احتیاج داریم .زیرا عمر ما کوتاه تر و گرانبهاتر از آن است که آن را برای توضیح واضحات و ایجاد موجود و گسترش گسترش یافته به هدر بدهیم .
پرونده ی سکولاریسم
یکی دیگر از پرونده های که ضرورت دارد بسته شود و همچنان که دکتر کمال ابو مجد در گرد هم آی اسلام و ناسیو نالیسم عرب خاطر نشان شده –پرونده ی علمانیت یا سکولاریسم است که خواهان کنار گذاشتن دین از واقعیت های زندگی اجتماعی است .
در واقع نشو و نمای علمانیت در ممالک غیر اسلامی و در شرایطی ویژه و میان ملت های غیر مسلمان صورت گرفته است .
غرب برای رویاروی با سلطه ی کلیسا و پدران روحانی بود که پرچم سکولاریسم را بدست گرفت .سلطه ای که از رکود و جمود در برابر اندیشه های نو گرای حمایت کرد و با نادانی و جهالت بر علیه دانای و دانش دست به یکی نمود و برای سرکوبی مردم با پادشاهان همکاری کرد و بر علیه مستمندان و زحمتکشان با ثروتمندان و زمینداران دست دوستس داد .
اما ما مسلمانان پدیده ای همچون پاپ و پدران روحانی و رجال دین که هر چه را که بخواهند با استدلال به حق الهی روا و هرچه را که نپسندند با همان دلیل ناروا نمایند نداریم .
من در یکی از تحقیقات خود گفته ام که :پدیده ی سکولاریسم غرب برای اندیشه ی فلسفی خود از همان عصر ارسطو دارای توجیهات و بهانه های بوده است .ارسطوی که معتقد بود :خداوند کاری به کار نظام هستس ندارد و به چیزی از آن آگاه نیست و تدبیر ئ ادارهاش را انجام نمی دهد .و همچنین این تز و تئوری دینی او که ظاهر آن بیانگر آن است که عرصه ی زندگی را میان خداوند و پادشاه تقسیم نمود و کار خدا را به خدا و کار قیصر را به قیصر سپرده است .
اما از نظر ما مسلمانان علمانیت و سکولاریسم پدیده ای است ضد دین و ضد اندیشه و ضد مصالح مردم مسلمان .و در اندیشه آن است که امت اسلامی را از توانها و انرژیهای متراکم که عقیده راهنمای و شریعت اداره اش را بر عهده دارند –خلع و محروم نمایند و از انفجار آزادی بخش آن جلو گیری کند .
برخی از کشورهای اسلامی پدیده ی سکولاریسم را تجربه کرده اند .و با بهره گیری از قدرت و حاکمیت و شلاق و سرکوب –و به بهانه ی رسیدن به تمدن غرب و دنیای متمدن –مردم را ناتوان و تسلیم خود گردانیده اند آیا به راستی آنها پس از سالهای طولانی به تمدن و پیشرفت دست یافته اند ؟!
بارزترین نمونه ی آن را در ترکیه «اتاترکی »میبینیم که از همه چیز غرب حتی بر سر نهادن کلاه و جلوگیری از حجاب تقلید می نمایند .احکام قطعی شرع مانند احکام ازدواج و طلاق و میراث و مسائل خانواده تعطیل گردانیده و نسلهای را با فرهنگ و تاریخ خود حتی الفبای عربی بیگانه نموده و حروف لاتین را بر آنان تحمیل کرده است .
و همه ی ارتباطهای خود را با جهان اسلام به طور عام و به ویژه با کشور های عربی قطع نموده تا جای که گفتن اذان به زبان عربی را جرم و مرتکب آن را مجرم قلمداد نموده است .
اما چه دستاوردی را داشته و چه نتیجه ای را گرفته اند ؟!
علی رغم حذف تعلیم و تربیت اسلامی از ساختار آموزش و پرورش و از رسانه های گروهی نتوانسته ریشه ی اسلام را بر کند و اکثریت مردم در گیر و دار و رویاروی میان ظاهر و حقیقت و برگ و ریشه و حاضر و گذشته و واقعیت و عقیده به زندگی دینی خود ادامه داده اند .
ترکیه ی پرچمدار سکولاریسم کارش به جای رسیده است که یکی از خانمهای نویسنده ی ترک در بیان واقعیت کشور ترکیه می گوید ::«مازمانی در میان کشورهای شرقی حرف اول را می زدیم .اما اکنون در میان کشورهای غربی در آخر صف ایستاده ایم »
حتی غرب –علی رغم آنکه ترکیه برای آنکه خود را در دامان آن بیندازد از هیچ ریسکی فروگذار نمی کند –تا کنون به آن به عنوان عضوی از جامعه و تمدن اروپا اعتراف ننموده و به همین خاطر حاضر به پذیرش عضویتش در بازار مشترک اروپا نگردیده در همین رابطه رئیس جمهور آلمان گفته است :ترکیه به تمدنی غیر از تمدن اروپای تعلق دارد !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر