كارنامه سياه سكولاريسم
عبدالعزيز سليمي
دائرهالمعارف بريتانيكا واژه “Secularism” را اين گونه تعريف كرده است: «سكولاريسم حركتي اجتماعي است كه براي از بين بردن ايمان به آخرت در ميان مردم و متمركز نمودن تمامي هم و غم آنان به دنيا و امور مادي تلاش مينمايد.»قاموس جهان جديد نوشتة لوبستر در شرح و توضيح سكولاريسم يا لائيك ميگويد:
«1ـ سكولاريسم با همة انواع ايمان، عبادت، معنويت و اخلاق سرستيز و دشمني دارد؛
2ـ از نظر سكولارها دين و معنويت نبايد در حوزة حكومت، بويژه عرصة تعليم و تربيت و امور اجتماعي دخالت نمايد.»تعريف دائرةالمعارف آكسفورد از سكولاريسم اين است:
«1ـ سكولاريسم مكتبي كاملاً مادي و دنيوي است و با تمامي مظاهر معنوي و اخروي سر ناسازگاري دارد، و به دنبال سياست، حكومت و هنر و اقتصاد غيرديني است؛
2ـسكولاريسم با دخالت اخلاق در حكومت، سياست و اقتصاد مخالفت مينمايد.»براي درك درست و روشني از اين تفكر و آيين بشري (بر پاية تعاريفي كه خود غربيها از سكولاريسم دارند) لازم است به بسترها و زمينههاي پيدايش آن در جهان غرب مسيحي اشارهاي كوتاه داشته باشيم:الف: عدم وجود احكام و مباني قوانين اجتماعي، سياسي و اقتصادي در آيين مسيحيت؛ب: مخالفت كليسا و روحانيون مسيحي با دستآوردهاي علمي و تجربي و محاكمة انديشمندان و دانشمندان در دادگاههاي تفتيش عقايد؛ج: ناسازگاري تعاليم تحريفشدة انجيل با فطرت انسان و روابط پيچده و رو به گسترش جوامع بشري؛د: تعلق تعاليم عيسي مسيح (ع) به مقطع خاصي از تاريخ بشر و نسخ آن پس از بعثت آخرين پيامبر خداوند صليالله عليهوسلم.با توجه به تمامي اين موارد، نهضت سكولاريسم در اروپا در برابر آيين مسيحيت، حركتي طبيعي و توجيهپذير است، و پيشرفتهاي علمي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اروپا بعد از بهرهگيري از تجارب علمي و عملي مسلمانان در عصر شكوفايي تمدن اسلامي، و مديون رهايي از قيد و بندهاي ارباب كليسا بوده است. امّا اسلامي كه اولين آيه كتاب آن با حكم به قرائت و خواندن شروع ميشود و پيروان خود را به علم و دانشاندوزي فرا ميخواند و آن را واجبي شرعي به شمار ميآورد؛ اسلامي كه پيامبرش عليهالصلاة و السلام مردم را به بهرهگيري از منابع و معادن مادي و تهيه اسباب و امكانات آسايش و پيشرفت فرا ميخواند ( چنانكه اولين بنيانگزاران دانشگاه (همچون نظاميه بغداد و نظاميه نيشابور)، بيمارستان و رصدخانه در تاريخ تمدن بشري از پيروان اين دين بودهاند و در بسياري از علوم بويژه دانش پزشكي و رياضي سرآمد و پيشگام بودهاند)، و ديني كه كاملاً با سرشت و طبيعت فردي و اجتماعي بشر سازگار است، به هيچ وجه نميتوان آن را با آيينهاي مسيحيت و يهوديت منسوخشده و زمان به سر آمده مقايسه كرد.اما سياستگزاران و سرمايهداران كينهتوز صليبي و صهيونيستي با علم به اين حقيقت از تمامي تواناييهاي خود در جهت رويارويي با احياي دوبارة حاكميت و خلافت اسلامي بهره ميگيرند، و در راستاي حفظ منافع نامشروع سياسي، اقتصادي و غارت ثروتهاي نفتي، باز نگاه داشتن بازار كشورهاي جهان سوم بويژه ممالك اسلامي براي كالاهاي خود، حفظ امنيت اسرائيل و حمايت از بردگان فكري و سياسي خود، از تمامي وسايل و روشهاي ماكياوليستي و تبليغات گسترده عليه اسلام سياسي و جهادي بهره ميگيرند.
دينستيزي
دينستيزي
انسان مسلماني كه به آيين سكولاريسم ميگرود و آن را تبليغ مينمايد هر چند به وجود خداوند و قيامت باور داشته باشد، عقايد سكولاريستياش او را به سوي الحاد و كفر سوق ميدهد، زيرا او بسياري از ضروريات و مباني دين اسلام همچون: ممنوعيت ربا ، زنا، شرابخواري، واجب بودن زكات، اجراي حدود شرعي و ديگر امور قطعي دين را با توجه به باورهاي لائيكي خود انكار و با اجراي آنها مخالفت مينمايد، در حالي كه بر اساس اجماع و اتفاق كارشناسان و عالمان دين انكار و مخالفت با چنين مسائلي سبب كفر و الحاد ميشود. زيرا خداوند متعال ميفرمايد: « و لقد بعثنا في كلّ أمّة رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت»(نحل:36)؛ در ميان تمامي امتها و جوامع پيامبري را فرستاديم (كه به آنان بگويد: ) كه تنها خداوند را عبادت و از آيين او تبعيت كنيد و از فرمانبرداري فرمانروايان خودكامه خودداري نماييد.امام ابنالقيم در تعريف طاغوت ميگويد: «هر چيزي اعم از معبود و متبوع و اطاعتشونده كه از موازين ايماني و يكتاپرستي خارج شود، طاغوت است. طاغوت هر جامعهاي كسي و يا مرجعي است كه بر خلاف دين خداوند از او به عنوان قانونگزار و توجيهگر اطاعت ميكنند و از او چشم بسته فرمانبرداري مينمايند و حكم و فرمانش را همچون حكم خداوند و رسولش ميدانند.»(1)شيخ محمد نجدي ميگويد: «طاغوت واژهاي كلي است كه با «لا إله إلا الله» در تضاد قرار دارد. اعم از اينكه انديشه، قانون، سيستم، شخص، حزب، و يا حكومت باشد.»(2)دكتر يوسف قرضاوي، رئيس اتحادية جهاني علماي مسلمان، در كتاب «الاسلام و العلمانية وجها لوجه» ميفرمايد: «ادعاي مسلمان بودن آدم لائيك يا سكولاري كه با اصل حاكميت احكام شريعت مخالفت مينمايد، ادعاي بياساسي است. و يقيناً او آدمي مرتد به شمار ميآيد كه هويت اسلامي را از خود خلع كرده و احكام مرتدين مانند: جدا شدن از زن و فرزندان در مورد او اعمال مي گردد.»(3)
قانونگريزي و مردمستيزي:
قانونگريزي و مردمستيزي:
از آنجا كه در قانون اساسي بسياري از ممالك اسلامي شريعت اسلام منبع قانونگزاري است و هرگونه قانون مخالف با آن مردود به شمار ميآيد، اقدامات سكولارها در جهت به تصويب رساندن قوانين لائيك بر خلاف قانون اساسي و عليه باورهاي مورد قبول اكثريت مردم مسلمان است و در نتيجه مردود و غير قابل قبول ميباشد.در بيشتر ممالك اسلامي مردم مسلمان از اكثريت بالاي 95% برخوردارند و اكثريت قريب به اتفاق آنان خواهان اجراي احكام شريعت و تصويب قوانين بر پاية مباني دين ميباشند، و اين خواست را بخشي از باورهاي ديني و لازمة بندگي خداوند به شمار ميآورند. اما سكولارها بر خلاف اراده اكثريت قاطع مردم خواهان كنار نهادن دين از واقعيتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي هستند.
زير پا نهادن مصالح درجة اول امت اسلامي:
زير پا نهادن مصالح درجة اول امت اسلامي:
سكولارها ميگويند كه با اعتقادات و عبادات ديني شخصي و غيرسياسي و غيراجتماعي انسانها مخالفتي ندارند، و به آزادي انتخاب دين باور دارند. اما بايد به آنان يادآور شد كه اسلام برگرفته از سرچشمة آن يعني قرآن و سنت صحيح در عقيده و عبادت شخصي خلاصه نميشود، زيرا حكومت، اقتصاد و فرهنگ و ادارة امور اجتماع، بخشي از تعاليم آن به شمار ميآيد. اسلام با حمايت حاميانش به هيچ وجه اجازه نميدهند كه زمام امور سياسي، اجتماعي، اقتصادي، تعليم و تربيت و وسايل ارتباط جمعي در اختيار باورهاي رنگ باخته بردگان و عوامل دشمنان اسلام و امت اسلامي قرار داشته باشد.همچنين لازم به يادآوري است كه اسلام به هيچوجه تعاليم و راهنماييها و راهكارهاي خود را با استفاده از زور و اجبار به هيچكس تحميل نميكند و با كفار و ملحدين و مشركين و سكولارها و ناسيوناليست و ماركسيستهايي كه ابزار دست دشمنان و زمينهساز حاكميت آنان نشوند و مصالح درجة اول جوامع اسلامي را زير پا نگذارند، از روي تسامح برخورد مينمايد و در جامعة اسلامي حقوق شهروندي آنان را مراعات ميكند. زيرا برخورد قانوني با اشخاص و گروههايي كه به عنوان ستون پنجم دشمن عمل ميكنند و زمينهساز حاكميت آنان ميشوند در قوانين تمامي كشورهاي جهان ـ حتي آن دسته از كشورها كه مدعي پيشگامي در آزادي و تمدن و تسامح هستند ـ وجود دارد .
آنان نيز با افراد و افكار و احزابي كه مصالح كشورشان را مورد تهديد جدي قرار دهند، با قاطعيت برخورد مينمايند.در شرايط زماني كنوني با توجه به گسترش روز افزون منابع تحقيقاتي و وجود رسانههاي ارتباط جمعي گمان نميبرم كه كنكاشگران و جويندگان حقايق و واقعيتها در رابطه با تهاجم همهجانبه قديم و جديد فكري، فرهنگي، سياسي و نظامي جهانخواران و غارتگران به ممالك جهان سوم ـ به ويژه دنياي اسلام ـ ترديدي در دل داشته باشند و ندانند كه اساسيترين عامل عقبماندگي اقتصادي، توسعه سياسي و علمي و گسترش فساد اداري دنياي سوم خوي سيريناپذير و تماميتخواه دولتهاي استعماري بوده و هست. براي مثال ميتوان به اشغال نظامي و تحكيم سلطة سياسي آنان بر بسياري از كشورهاي جهان و اشغال آشكار كشورهاي عراق و افغانستان اشاره نمود. اما آناني كه دلشان در بند بندگي مقام و موقعيتهاي كاذب است و چشمان تنگ خويش را بر روي واقعيتهاي انكارناپذير بستهاند و شيفته و شيداي تبليغات بوقهاي ناهنجار بيگانگان و بردگان آنها شدهاند، همچون شبپره از رؤيت آفتاب ناتوانند و حقايق انكارناپذيري مانند: رفتار غيرانساني آمريكاييها و اعوان و انصار آنها با زندانيان زندان ابوغريب و اخيراً بازداشتگاه جادريه بغداد و اعتراف آمريكاييها به استفاده از اسلحه كشتار جمعي فسفر سفيد در جنگ فلوجه و كشته شدن دههاهزار انسان غير نظامي در عراق و افغانستان و حمايت همهجانبه فرعون زمان از ديكتاتورهاي سكولار ، ليبرال و ناسيوناليست در تونس و مصر و ... و ترويج فرهنگ حيواني در ميان مردم و غارت گستردة منابع نفتي منطقه را نميخواهند بپذيرند.استعمارگران تماميتخواه در عرصههاي متعددي همچون فرهنگ با بهرهگيري از كارشناسان كاركشته براي نفوذ در انديشهها و باورهاي ملتهاي مورد تهاجم برنامهريزي كوتاه و بلندمدتي داشته و دارند. و به خوبي ميدانند كه پيش از تصرف و اشغال سرزمينها به وسيلة نيروي نظامي لازم است قلعة قلوب، عقول و باورهاي تعداد هرچه بيشتري از آنان را تسخير كرد و براي اجراي مراحل بعدي برنامهها از آنان بهره گرفت.به گذشتههاي نه چندان دور و به تلاشهاي گستردة صليبيها و صهيونيستها براي متلاشي نمودن امپراطوري عثماني بنگريد كه چگونه پيش از اجراي كودتاي كمال آتاتورك ـ از يهوديهاي متظاهر به مسلمان اسپانيا ـ با بهرهگيري از روشهاي گوناگون، انگيزههاي نژادپرستي تركي، عربي و فارسي را در ميان ملتهاي مسلمان و يكپارچة تحت حاكميت عثمانيها كه در حد بالايي از برادري و تفاهم و عمل به مسئوليت و حفظ حقوق يكديگر قرار داشتند ترويج نمودند. از طرف ديگر به قول مرحوم شريعتي مذهبي را عليه مذهب ديگر مورد حمايت قرار ميدادند.در اين اواخر و به دنبال تأسيس و گسترش نهضت بيداري در ممالك اسلامي كارشناسان صليبي و صهيونيستي در جهت تضعيف هر چه بيشتر كشورهاي جهان سوم به ايجاد چند دستگي و تفرقهافكني در ميان مردم مسلمان باورهاي بيگانهاي مانند «ليبراليسم، سكولاريسم و ناسيوناليسم» را در ميان تعدادي از روشنفكران ناپخته و در مواردي طمعكار و دونصفت جا انداخت و آنان را در دام پول و مقام و شهرت گرفتار گردانيد و با حمايتهاي سياسي، اطلاعاتي و گاه نظامي آنان را در بسياري از ممالك عربي و اسلامي بر سر كار آورد، تمامي امكانات را در اختيارشان قرار داد و زمام حكومتها را به دستشان سپرد.آناني كه نقش ستون پنجمي «ليبرالها، سكولارها و ناسيوناليستها» را در زير پا نهادن مصالح درجة اول امت اسلامي و زمينهسازي براي حاكميت فكري، فرهنگي، سياسي و اقتصادي استعمارگران انكار ميكنند، به نظرم سهم بسياري از خوي خامي و يا خط خيانت دارند. اگر دشمنان صليبي و صهيونيستي بر پاية باورهاي مذهبي و مصالح مادي و سياسي خود دين، ثروت و فرهنگ ملتهاي جهان سوم را هدف قرار ميدهند، لائيكها و ناسيوناليستها و مذاهب و فرقههاي جعلي نقش جادهصافكن و راهنما و همكار آنها را در برابر كسب مال و مقام بر عهده گرفته و ميگيرند.فجايع سياسي، فرهنگي، اقتصادي و استراتژيكي را كه حكومتهاي لائيك و مليگرا در تركيه، مصر، الجزاير، تونس و... پديد آوردهاند، آنقدر عظيم و گسترده است كه به هيچوجه با تهاجم قديم صليبيها و مغولها قابل مقايسه نيست. ما در اينجا فهرستوار به برخي موارد اشاره مينماييم:
1ـ وابستگي شديد سياسي كشورهاي تحت حاكميت آنان به بيگانگان به حدي كه استقلال آنها را به سختي زير سؤال ميبرد؛
2ـ عقبماندگي وحشتناك علمي و اقتصادي؛3ـ اختناق و ديكتاتوري
؛4ـ گسترش فساد اخلاقي و اجتماعي؛
5ـ همكاريهاي گسترده اطلاعاتي و امنيتي عليه حركتهاي سياسي اصيل، متعهد و مردمي؛
6ـ همكاريهاي گسترده نظامي با صليبيها و صهيونيستها عليه دولتها و جنبشهاي مخالف با استكبار جهاني.
تمامي اين موارد از حاكميت دولتهاي لائيك، ليبرال و ناسيوناليست مورد حمايت غرب بويژه آمريكا و انگلستان و در پشت سر آنها صهيونيسم بينالملل سرچشمه ميگيرند و پراكندگي داخلي نيز به آن موارد دامن ميزند.كشور مصر را سكولارهاي سرسپرده به مرزبان مرزهاي اسرائيل و دلال اجراي سياستهاي دشمنان و كشوري با حجم سنگين از مشكلات سياسي و اجتماعي و اقتصادي درآوردهاند و هر بار در عين تحريم گاهي 77% مردم در انتخاباتي فرمايشي و مورد حمايت غرب به حكومت فرعوني خود ادامه ميدهند. و اگر به دلايلي فضاي سياسي را با هزار ترس و احتياط همچون انتخابات پارلماني اخير باز نمايند، حركت بيداري اسلامي شگفتي خواهد آفريد و قمهكشي و خريداري گسترده آراء به وسيله حاميان حزب حاكم مانع از پذيرش واقعيت اسلامخواهي آگاهانه مردم نخواهد گرديد. تركيه مركز خلافت عثماني را به پايگاهي نظامي، فرهنگي و سياسي براي خود آوردهاند و از تمامي امكانات آن براي سركوبي اسلام و ايجاد پراكندگي نژادي بهره ميگيرند. بسياري از احزاب لائيك و مليگرا همچنين برخي از فرقههاي متصوفه حامي سكولارها در كنار حكومت نظاميان صداقت خود را در دوستي صهيونيستها بارها به اثبات رسانيدهاند، و بر خلاف شعاريهاي دمكراسيخواهي خود به هيچوجه اجازه برگزاري انتخاباتي آزاد و واقعي را نميدهند و در عين حال اسلاميون را به مخالفت با دمكراسي متهم مينمايند. اگر در انتخاباتي آزاد مانند انتخابات 12 سال پيش الجزاير مسلمانان پيروز شوند با حمايت استعمارگران و نظاميان سرسپرده كشور را به حمام خون تبديل ميكنند و نيروهاي اطلاعاتيشان دست به كشتار مردم ميزنند و آن كشتارها را به اسلامخواهان نسبت ميدهند.
هر چند سكولاريسم را در غرب به جدايي دين از حكومت معني ميكنند و دين را در رابطة شخصي ميان انسان و خداوند و محلهاي برگزاري عبادت محدود ميدانند، اما در جهان اسلام از آيين سكولاريسم به عنوان ابزاري براي دشمني با اسلام سياسي، اسلامي كه به دنبال خير و سعادت و پيشرفت اقتصادي و اجتماعي و بدست گرفتن زمام امور حكومت و در نتيجه زمام امور جامعه است، بهره ميگيرند، و در تلاشاند پديدههايي را كه ناشي از باورهاي خاص مسيحي و فرهنگ غربي است به شيوهاي ناپسند در ميان مسلمانان رواج دهند.اما بر خلاف ادعاي خود مبني بر جدايي دين از سياست، محافظهكاران جديد حاكم بر آمريكا بسياري از سياستها بويژه سياست خارجي خود را بر پاية باورهاي مسيحي افراطي قرار دادهاند. براي مثال جورج بوش جنگ خود در عراق و افغانستان را جنگ جديد صليبي مينامد و خود را از جانب خداوند براي دگرگوني جهان مأمور ميداند، و منتظر بازگشت حضرت عيسي مسيح و سركوبي مسلمانان و حاكميت يهود است.اسرائيل پارلمان خود را كنيست (عبادتگاه خاص يهوديان) مينامد. و بر اساس تعاليم تحريف شده تورات از رود نيل در مصر تا رود فرات در عراق را از آن يهود به شمار ميآورد. غير يهوديان را جانداراني براي بردگي خود ميداند. غصب اموال و سرزمينهاي غيريهوديان را روا ميشمارد و گاهي هيئتهايشان براي اداي مراسم ديني خود جلسة كنفرانسها را ترك مينمايند و ... .اين بدان معني است كه هدف صليبي و صهيونيستها از حمايت از احزاب و حكومتهاي ناسيوناليستي و سكولار مبارزة فرهنگي، سياسي و نظامي در جهت جلوگيري از احياي خلافت اسلامي است؛ آنها ميخواهند همچنان با بهرهگيري از حكومتهاي لائيك و ناسيوناليست مورد حمايت خود، مصالح نامشروعشان را تأمين نمايند.حكومتهاي وابستهاي كه قطعاً پستهاي مانند: رياستجمهوري، يا سلطنت و مقامات سه وزارتخانه: دفاع، كشور و اطلاعات آنها پس از مشاوره و تأييد استعمارگران تعيين ميشوند. حتي تعدادي از ناظران مسائل منطقه بر اين باورند كه بسياري از دولتهاي خاورميانه از جمله: دولتهاي اردن، مصر، تونس و كويت و... بخشي از وزارت جنگ و وزارت خارجه آمريكا هستند و اساساً دولت به معناي صحيح آن به حساب نميآيند.ما بر اساس آراي انديشمندان و دينشناسان بر اين باوريم كه گرويدن آگاهانه به انديشهها و مكاتب سكولار، ليبرال، ناسيوناليست و مذاهب و فرقههاي وابسته و در خدمت بيگانگان به معناي:
1ـ پذيرفتن ولاء و اربابي دشمنان صليبي و صهيونيستي،
2ـ رويگرداني از دين و فرهنگ امت اسلامي،
3ـ خيانت و بردگي قرن بيستمي،
4ـ زير پا نهادن مصالح درجة اول امت اسلامي،
5ـ زمينهسازي همهجانبه براي غارت ثروت مادي و معنوي،
6ـ گسترش فقر و عقبماندگي و وابستگي علمي و اقتصادي،
7ـ جلوگيري از توسعة سياسي و كثرتگرايي،
8ـ تفرقه و پراگندگي هر چه بيشتر در بين امت اسلامي است.خداوند متعال در قرآن حساب آناني را كه ولاء دشمنان را ميپذيرند، همچون حساب آن دشمنان به شمار ميآورد و ميفرمايد: «يا أيّها الّذين آمنوا لاتتّخذوا اليهود و النصاري أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتولّهم منكم فإنّه منهم إنّ الله لايهدي القوم الظالمين»(مائده:51)؛ اي اهل ايمان يهوديان و مسيحيان را به عنوان ارباب و دوست خود بر نگيريد، آنان يار و پشتيبان يكديگرند و هر كس از شما كه اربابي ايشان را برگزيند و كارگزار آنان بشود، او نيز به راستي از جملة ايشان است. دولتهاي سكولارها و طرفداران آن بر خلاف ادعايهاي خود مبني بر دموكرات بودن و طرفدار آزادي و حقوق بشر بودن، گاهي حتي تحمل حجاب و روسري دختران دانشجو و كارمند را ندارند؟ نمونه آن سياستهاي دولتهاي فرانسه، تركيه و تونس در مورد زنان و دختران كارمند و دانشجو است. صد در صد امكانات دولتي و رسانهها را در اختيار ميگيرند. از رسانههاي ارتباط جمعي براي گسترش فساد فكري، اخلاقي و دروغپراكني بهره ميگيرند. حقايق را انكار و يا وارونه جلوه مي دهند. جنبشهاي مقاومت در برابر دشمنان را كه حقي طبيعي است و قوانين بينالمللي، احكام شريعت اسلامي و وجدان بيدار بشري آن را مورد تائيد قرار ميدهند، تروريسم ميخوانند؛ اما قتل عام و استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي اربابان خود را آزادسازي و تلاش براي گسترش دموكراسي به شمار ميآورند.اما از نگاه ما اسلاميون سرانجام سرگشتگان سراب سكولاريسم، ناسيوناليسم و مذاهب و فرقههاي جعلي وخرافي و وابسته به بيگانگان در عمل چيزي بجز سرسپردگي و به بنبست رسيدن و خواري دنيوي و اخروي نخواهد بود، و تمامي تلاشهاي آنان و اربابانشان براي مقابله با اسلام، توحيد و تقوا؛ اسلام، عدالت و آزادي؛ و اسلام عملگرا ومبارز و متمدن به شكست و بنبست خواهد رسيد. «يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون»(صف:8)؛ ميخواهند با باد دهانهاي خود نور (دين) خداوند را خاموش كنند، اما خداوند عليرغم ناخوشايندي كافران كاملكننده نور (دين) خود خواهد بود.ان شاء الله سلامت و سعادت از آن حقيقت و هدايتطلبان خواهد بود.
1ـ اعلام الموقعين، ص: 52.2ـ
1ـ اعلام الموقعين، ص: 52.2ـ
مجمع التوحيد، ص: 12.3ـ
الاسلام و العلمانية وجها لوجه، ص: 67 .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر