۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

بلوچستان ایران؛ از فقر گسترده تا خشونت کور

درج مظلبی زیر به منظور تائید آن نیست بلکه فقط در راستای نشر نظرات مختلف می باشد تا دوستان بتوانند نظرات مخالف را مورد نقر قرار دهند.تفتان
بلوچستان ایران؛ از فقر گسترده تا خشونت کور
Poverty and Blind Violence in Baluchestan
امیرحسین آسایش زاهدان ۲۵ دی ۱۳۸۶
استان محروم و توسعه نیافته سیستان و بلوچستان در سالهای اخیر شاهد افزایش خشونت و منازعات مسلحانه توسط گروههای ستیزه جو بوده است که مسولیت حملات متعددی را علیه نیروهای نظامی و افراد غیر بلوچ بعهده گرفته اند. به طور کلی اوضاع در سیستان و بلوچستان بحرانی است و این استان هر روز بیشتر از قبل به کانون ناامنی و شرارت تبدیل می گردد. گرچه دولت مرکزی همواره ریشه نا آرامیهای بلوچستان را مرتبط با اغراض ضد ایرانی خارج از مرز ها می داند، اما یقینا نمی توان اثر محرومیت شدید اقتصادی و همچنین عدم دسترسی به نهاد های سیاسی را در ایجاد و گسترش این نا آرامیها نادیده گرفت.
بر اساس آمارهای رسمی دولت؛ استان سیستان و بلوچستان توسعه نیافته‌ترین استان کشور است. نرخ بیکاری در این منطقه پنج برابر بیشتر از نرخ متوسط کشوری است و این استان از نظر شاخص بیسوادی در صدر قرار دارد. طی دو دهه گذشته کم‌ترین میزان سرمایه‌گذاری در این استان صورت گرفته و بیشترین میزان اعدام در این استان ثبت شده است. ۹۰ درصد از ساکنان این پهناورترین استان ایران جزء اقشارآسیب پذیر هستند و ۴۵ درصد از این افراد زیر خط فقر زندگی می‌کنند. بدون هیچ گونه اغراقی؛ پدیده قاچاق کالا به یک پدیده فراگیر تبدیل شده و قاچاق موادمخدر به یک شغل نیمه‌رسمی تبدیل شده است. سازمان بهزیستی معتقد است که این استان از بالاترین نرخ اعتیاد برخوردار است و اخبار رسانه‌های رسمی تایید می‌کند که این استان، ناامن ترین منطقه کشور است.
بلوچستان ایران با دارا بودن ۱۱۰۰کیلومتر مرز خاکی از شرق با پاکستان و افغانستان و۳۰۰ کیلومتر مرز آبی از جنوب با دریای عمان و کشورهای خلیج فارس؛ ۵/۱۱ درصد از خاک ایران را شامل شده است. این استان پهناور که فقط ۳ درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده، هنوز که هنوز است دارای ساختاری به شدت کهنه و عشیره‌ای است. همه چیز در گرو قبایل و طوایف اصلی این منطقه همچون طوایف ریگی، براهوئی، ناروئی، شهنوازی، مری، کهرازهی، مبارکی، سردارزهی، شیرانی و لاشاری است. فقر و فلاکت عمومی در این استان سنی‌ نشین یک واقعیت قدیمی است که در سال‌های اخیر با خشکسالی شدید ابعاد بیشتری یافته است.
در سال ۲۰۰۶ میلادی، ۳۰ درصد از دختران این منطقه از ورود به مدارس ابتدایی بازمانده‌اند که به مراتب بیشتر از میانگین ملی است. تعصبات قومی و فقدان امکانات تحصیلی اصلی‌ترین عامل این فاجعه خاموش بوده است. بخش بزرگی از جوانان بیکار این منطقه یا به مهاجرت روی می‌آوردند یا مشاغل کاذبی چون کوپن‌فروشی و دست‌فروشی را پیشه می‌سازند. بخشی از مردان هم به اجبار جذب قاچاقچیان بین‌المللی شده یا در بهترین حالت، به یک قاچاقچی خرده‌پا برای خروج سوخت از ایران و ورود کالاهای خارجی به داخل مرزها تبدیل می‌شوند. کم نیستند افرادی که هنگام قاچاق چند گالن بنزین یا چند کیسه آرد، در جریان فرار از دست ماموران مرزی و به دلیل بی‌توجهی به فرمان ایست پلیس مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مرده‌اند.
در چنین شرایطی است که گروهی مانند «جندالله» و فردی چون عبدالمالک ریگی سر بر می‌آورد. بخواهیم یا نخواهیم؛ عبدالمالک ریگی که خود را اخیراً «عبدالمالک بلوچ» می‌خواند یک تروریست تمام‌‌عیار است که ترکیبی از رفتارهای القاعده، تفکرات وهابیون، تعصبات عشیره‌ای و شعارهای جاه‌طلبانه سیاسی را به نمایش گذاشته است. با این حال نباید از یاد برد که پدیده عبدالمالک تنها نمودی مشمئزکننده از شرایط پیچیده در بلوچستان است.
عبدالمالک ریگی رهبر گروه «جندالله» که بعدها خود را «جنبش مقاومت مردم ایران» نامید، در حقیقت بر امواج نارضایتی‌های قوم بلوچ از «تبعیض» و «فقر» و «تحقیر» سوار شده است. این جوان ۲۴ ساله بلوچ و سنی در بیانیه‌های خود از جمله در بیانیه ۲۰ فوریه ۲۰۰۷ ادعا کرده است که برای «حفظ حقوق ملی و مذهبی بلوچ‌ها و سنی‌ها در استان بلوچستان» و برای «قطع تبعیض، خشونت، بی‌عدالتی، فساد و تصفیه‌ قومی» مبارزه می‌کند. ریگی سازمان خود را یک «سازمان دفاعی» خوانده، اما با افتخار مسئولیت حملات خشنی چون واقعه تاسوکی در مارس ۲۰۰۶ که به قتل ۲۳ غیر بلوچ منجر شد را بر عهده گرفته است. همچنین در حمله به اتوبوس حامل افراد سپاه پاسداران در فوریه ۲۰۰۷ دوازده نظامی توسط این گروه به قتل رسیدند. در تازه‌ترین بیانیه این گروه که ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷ منتشر شد، وی با آغاز عملیاتی به نام «انتقام ۳» وعده داده است که سال جاری را به «خونبارترین سال» برای جمهوری اسلامی تبدیل کند.
در بسیاری از حملات مسلحانه این بلوچ ناراضی، شیوه‌های القاعده در عراق از جمله قتل شنیع اسرا علناً تکرار شده است. به رغم این خشونت عیان و مشمئزکننده، ریگی اما توانسته است فدائیان و هوادرانی در بخشی از استان سیستان و بلوچستان ایران پیدا کند. نگاهی به وبلاگ‌های افراد بلوچ نشان می‌دهد که تعداد معدودی از بلوچ‌های سنی حتی این ناراضی متعصب را تا حد یک «قدیس» بالا برده‌اند. فردی به نام احمد بلوچ شعری در وصف عبدالمالک ریگی سروده که وی را «سردار آزادی»، «جلوه قداست و مردانگی»، «فرشته نجات»، «شجاع‌ترین آزادی‌خواه»» و صفاتی امثال این خوانده است.
مقامات ایرانی همواره بر حمایت کشورهایی نظیر پاکستان و آمریکا از عبدالمالک ریگی تاکید کرده‌اند. برخی از رسانه‌های غربی نیز تایید کرده‌اند که آمریکا به تلافی مداخلات تهران در عراق، سیاست ایجاد ناامنی در داخل ایران را پیگیری می‌کنند. صرفنظر از درستی یا نادرستی این مساله؛ راز حمایت برخی از بلوچ‌های سنی از گروه جندالله را بایستی در مسایلی مهم‌تر جستجو کرد.
به گفته بسیاری از ناظران، بیکاری جدی و فقر فراگیر در استان سیستان و بلوچستان از مهم‌ترین عواملی است که زمینه نارضایتی گسترده را فراهم کرده است. به گفته عبدالحمید مولوی امام جمعه مسلمانان سنی در زاهدان، «فشارهای معیشتی بر مردم سیستان و بلوچستان به قدری زیاد است که باعث پریشانی عموم مردم شده است»
مساله دیگر، بدبینی ریشه‌دار مقامات جمهوری اسلامی به مساله قومیت‌هاست که تحولات اخیر منطقه بر میزان آن افزوده است. بنا بر یک سنت قدیمی در جمهوری اسلامی، مقامات ارشد استان‌های قوم‌گرا مخصوصاً مقامات امنیتی و انتظامی همواره از میان افراد غیر بومی انتخاب شده‌اند. این اصل نانوشته در استان سیستان و بلوچستان با تاکید بیشتری به اجرا گذاشته شده است. تا آن‌جا که تعداد «مدیران ارشد» بلوچ و سنی در استان پهناور سیستان و بلوچستان در طول حیات جمهوری اسلامی به تعداد انگشتان دست نمی‌رسد.
واقعیت فوق باعث شده که بلوچ‌ها احساس کنند هیچ سهمی از قدرت سیاسی ندارند. به گفته دکتر شهریاری نماینده زاهدان در مجلس، «استان سیستان و بلوچستان در دولت دوم محمد خاتمی تنها یک فرماندار بلوچ داشته و در سطح استانداری حتی یک مقام بلوچ و سنی نیز وجود نداشته است». شهریاری البته تاکید می‌کند که در دولت احمدی‌نژاد برای نخستین‌بار، معاون استاندار سیستان، ۵ فرماندار و ۵ مدیرکل این استان از میان افراد بلوچ و سنی انتخاب شده‌اند. اما حتی همین تغییرات مورد اشاره شهریاری نیز نتوانسته است احساس محرومیت ریشه‌دار ساکنان این مناطق را برطرف سازد.
به این مساله باید یک نکته مهم دیگر یعنی برخوردهای یکجانبه مدیران غیربومی با مردمان بلوچ و نبود یک درک مشترک میان مدیران استان با ساکنان منطقه را نیز اضافه کرد. عبدالحمید مولوی امام جمعه بانفوذ سنی در زاهدان تاکید می‌کند که استاندار سیستان و بلوچستان لازم نیست حتماً یک سنی باشد، اما حداقل فردی باشد که حساسیت‌ها، شرایط استان و دغدغه مردم بومی را درک کند.
موضوع دیگر، وجود نوعی احساس «نا امنی روانی» در میان بلوچ‌هاست. حبیب‌الله ع. که یک کاسب ساکن در سراوان است تاکید می‌کند که مردم عادی از هرگونه مواجهه با ماموران انتظامی مخصوصاً سربازان عادی و دون‌پایه هراس دارند. چند ماه قبل تعدادی از جوانان بلوچ ساکن ایرانشهر طی نامه‌ای سرگشاده به محمود احمدی‌نژاد تاکید کردند: «چیزی که بلوچ را از همه بیشتر رنج می‌دهد این است که بی‌پناه است، امنیت روحی ـ روانی ندارد و از حمایت قانون یا مجریان قانون برخوردار نیست». در این نامه که توسط خبرگزاری‌های رسمی منتشر شد، تصریح شده بود که «بزرگترین شخصیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی بلوچ گاه توسط سربازان صفر غیر بلوچ مورد اهانت قرار می‌گیرند و نه تنها توبیخ نمی‌شوند که تشویق وحمایت هم می‌گردند».
این احساس ناامنی ظاهراً پس از واقعه تاسوکی که مشهورترین عملیات تروریستی گروه جندالله است و ترتیبات امنیتی استان سیستان و بلوچستان را متحول کرد، شکل جدی‌تری به خود گرفته است. در واقع تنها نتیجه فعالیت‌های مسلحانه بلوچ‌های ناراضی این بود که باعث شدت عمل بیشتر حکومت شد. افزایش شدید اعدام‌ها در سیستان و بلوچستان طی دو سال گذشته نمودی از این شدت عمل است.
عبدالعزیز که او نیز یک بلوچ سنی ساکن در سراوان است به خبرنگار میانه می‌گوید: «فضای سنگین فعلی باعث شده است که یک نفر بتواند یک بلوچ سنی را به سادگی آب خوردن به شرارت، قاچاق یا همکاری با گروه‌های مسلح متهم کند».
بلوچ‌های سنی البته دلایل دیگری هم برای نارضایتی دارند. یکی از مهم‌ترین این دلایل، اختلافات مذهبی آن‌ها با شیعیان است که تمام ارکان قدرت را در اختیار دارند. مقامات جمهوری اسلامی حداقل در سطوح بالا قویاً می‌کوشند مانع تشدید اختلافات شیعه و سنی شوند. آیت‌الله خامنه‌ای طی سال‌های اخیر مکرراً بر «برادری شیعه و سنی» تاکید کرده و تصریح کرده است که تشدید اختلافات این دو گروه یکی از اهداف سرویس‌های اطلاعاتی غربی است. با این حال، بسیاری از بلوچ‌های سنی معتقدند که حداقل عملکرد بخش‌هایی از حاکمیت بر خلاف چنین رویکردی است.
یک روحانی اهل سنت در زاهدان که مایل به افشای نامش نبود به خبرنگار میانه گفت: «اکثریت استان سیستان و بلوچستان از سنی‌ها تشکیل شده است اما ما نمی‌توانیم برای خود مسجد جدیدی بسازیم و حتی ترمیم مسجدهای قدیمی نیز با مانع مواجه می‌شود». به ادعای او، نشانه‌هایی نیز از یک سیاست کلان برای بر هم زدن ساختار جمعیتی استان و افزایش جمعیت شیعیان در آن به چشم می‌خورد.
برخی از فعالان بلوچ همچنین جمهوری اسلامی را متهم می‌کنند که حداقل طی دوره‌ای به ترورهای قومی و مذهبی دست زده است. به گفته این افراد، تعدادی از بلوچ‌ها از جمله روحانیون سنی بلوچ در داخل یا خارج کشور ترور شده‌اند که مولوی عبدالملک ملازاده، مولوی عبدالناصر جمشید زهی، مولوی عبدالستار و مولوی عبدالعزیز کاظمی مشهورترین آن‌ها هستند.
در واقع فرقی نمی‌کند که چنین اتهاماتی راست باشند یا دروغ. مهم این است که برخی از بلوچ‌های سنی دیدگاهی به شدت بدبینانه نسبت به اهداف پنهان مقامات جمهوری اسلامی پیدا کرده‌اند که تصحیح آن به این سادگی‌ها هم نیست. این بدبینی عمومی باعث شده است که حتی تحلیل‌هایی مضحک در متن جامعه بلوچستان فراگیر شوند. نمونه‌ای از این تحلیل‌ها را می‌توان از حبیب‌الله ع. یک کاسب ساکن در سراوان شنید. وی با اطمینان اظهار می‌دارد که گسترش بیکاری، توزیع بی رویه مواد مخدر و افزایش اعتیاد؛ بخشی از سیاست رسمی دولت برای نابودکردن بلوچ‌های سنی است.
رواج چنین تحلیل‌هایی را می‌توان نمودی از جامعه عشیره‌ای، فقیر و توسعه‌نیافته بلوچستان دانست. با این حال، برداشت درست‌تر آن است که این تحلیل‌ها را نمودی از نارضایتی شدید بلوچ‌ها و نارضایتی آن‌ها بدانیم. نارضایتی‌هایی که از فقر و تبعیض و تحقیر آغاز می‌شود و به خشونت کور یا انفعال اجتماعی می‌انجامد.
امیر حسین آسایش، خبرنگار حوزه جامعه
http://www.mianeh.net/fa/

هیچ نظری موجود نیست: